قدس آنلاین: وبلن با نظریه «طبقه تنآسا» شهرت زیادی در ایران و در بین اندیشمندان و دانشگاهیان دارد. نظریه طبقه تنآسا، نخستین و معروفترین کتاب وبلن است که در آن بسیاری از معیارهای رفتار انسان به چالش کشیده میشود. به گفته وبلن، طبقه تنآسا معیارهایی را میپروراند که هر فردی در هر سطحی از جامعه، بهگونهای وادار به رعایت آن میشود. نشانه بارز عضویت در طبقه تنآسا، پرهیز از مشقت کار تولیدی و موفقیت در مصرف تظاهری است.
کتاب «نظریه طبقه تنآسا» اثری بنیادی برای هر دانشجوی تاریخ، سیاست، جامعهشناسی و روانشناسی است.
به این بهانه با دکتر فرهنگ ارشاد، عضو هیئت علمی دانشگاه چمران و مترجم کتاب نظریه طبقه تنآسا گفتوگویی را انجام دادهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانید.
برای ورود لطفاً مختصری درباره نظریه طبقه تنآسا و مفاهیم پیرامون آن یعنی مصرف تظاهری و نیابتی توضیح دهید.
وبلن طبقه بالای آمریکا را به دو دسته تقسیم میکند؛ آنها که زحمتکش هستند و صنعت همراه با زحمت دارند. این طبقه را جزو طبقه تنآسا نمیداند، بلکه به آنان میتازد که مالاندوز و ثروتمدار هستند. طبقه تنآسا پول بدون زحمت بدست میآورند و چون بدون زحمت است ولخرجی میکنند. وبلن میگوید اینها پول را نه تنها مصرف، بلکه ضایع میکنند. اینجاست که وبلن به واژه خاص خود یعنی مصرف تظاهری میرسد، این طبقه مصرف میکند که بگوید مردم من با اینکه کار نمیکنم، پشتوانه قوی مالی دارم که میتوانم این کالا را مصرف کنم. خصلت دیگر طبقه تنآسا چشم و همچشمی است. یعنی کالا را فقط برای اینکه نیاز جسمی و اجتماعی را برطرف کند، مصرف نمیکند، بلکه این را ولخرجی و احساس رضایت روانی میکند. چون نیازها و به تبع آن، مصرف این طبقه محدود است، حتی پیشخدمتی که دم در خانه میایستد، لباس فاخری به تن دارد؛ که اینجا مفهوم دیگری با عنوان مصرف نیابتی مطرح میشود.
ما میتوانیم جامعه ایران و بحثهایی را که در کشورمان با عنوان آقازادگی و ژن خوب مطرح است با نظریه طبقه تنآسا وبلن پیوند بزنیم؟
این واژه را نمیتوان در اینجا مطرح کرد. به طور کلی خواننده این مطلب باید دقت کند که وضعیت تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه آمریکا در آن سالها با جامعه ایران فرق میکند. یعنی اگر برخی از نمودهای طبقه تنآسا و مصرفکننده امروز دیده میشود دقیقاً همان الگویی نیست که وبلن میگوید. هم یک قرن از آن بحثها گذشته و هم قالبی که در یک فرهنگ دیگر وجود داشته وارد یک فرهنگ دیگر شده. جامعه آمریکا جامعه مهاجری است، به همین دلیل یک فرهنگ عمیق در آمریکا وجود ندارد. آمریکایی که کریستف کلمب به اصطلاح کشف کرد۷۰ سال پیش برتراند راسل گفت: کریسفت کلمب، کاشف نیست یک ماجراجو است که از روی هوس میرود کشوری که فرهنگ و تاریخی غنی دارد را میگیرد و اسمش را میگذارد کشف آمریکا. اگر بخواهیم به کریستف کلمب عنوانی بدهیم، باید بگوییم او بنیانگذار استعمار است نه کاشف. خلاصه اینکه ترکیب جامعه ایرانی با جامعه آمریکایی متفاوت است. نخست اشرافیت به آن معنی که در اروپا شکل گرفته در ایران شکل نگرفته است؛ عناصر اشرافیت هم در این دو جامعه متفاوت است. حتی اگر امروز نمود ضایع کردن را در جامعه خودمان ببینیم، دقیقاً آن چیزی نیست که وبلن میگوید. البته نقدی را که وبلن به آن جامعه میکند ما میتوانیم به جامعه خودمان بکنیم. مثلاً جوانی که از یک خانواده نوکیسه بلند شده، ماشین گرانقیمتی میخرد و میرود در خیابانها دور دور میکند. این ضایع کردن است اما این دقیقاً الگوی وبلن نیست. از وبلن میتوانیم برای شناخت چارچوب آن استفاده کنیم، اما ظرفی که در آن رخ میدهد متفاوت است.
آنچه وبلن در فصل آموزش عالی کتابش به عنوان نمودی از فرهنگ پولمداری مطرح میکند، قرابتی با وضعیت علم در جامعه ایران دارد؟
وبلن، هم به علم به دید انتقادی نگاه میکند و هم به ورزش. البته من میخواهم موضوع دیگری را هم اضافه کنم و آن، هنر است. چقدر این سه مقوله بسیار ارزشمند و فرهنگی، دارد از کارکرد خود فاصله میگیرد، در همین جامعه ما یک کارگزار و کنشگر علمی به فکر مسئولیت اجتماعی و فرهنگی خود هست یا خیر؟ من هم قبول دارم به هر میزان که کنشگران علمی ما از آن مسئولیت و خدمت صادقانهای که علم میتواند به مردم کند فاصله بگیرند و ماهیت اشرافی بگیرند، به تبع آن، خواهی نخواهی از درد اجتماعی کنار میروند و به مسائل حاشیهای میپردازند. من به این خاطر ورزش را اضافه کردم که در آن، بدتر از علم دارد سوءاستفاده میشود. این اتفاق نه تنها در ایران که در تمام دنیا میافتد. ورزشکارها در تبلیغات دروغین و توخالی شرکت میکنند و پول هنگفت هم میگیرند و دقیقاً به همین دلیل از نظرشان عُقلایی و قابل توجه است. این همان پولمداری است که وبلن میگوید یا حتی بازیگری که تئاتر و سریال بازی میکند و اتفاقاً ما به آنها علاقهمند هم هستیم، میرود برای فلان سس گوجه فرنگی تبلیغ میکند. آنقدر اینها مشخص است که نیاز به تکرار کردن ندارد. این همان حرف وبلن است منتها واقعیتی که ۱۲۰ سال اختلاف تاریخی با زمان وبلن دارد.
رابطه تکنولوژی و فرهنگ، تکنولوژی نهادهای اخلاقی را با فاصله میسازد؟
کسانی که پیرو مکتب فرانکفورت بودند عموما نگاه بدبینانهای به تکنولوژی داشتند و به نظر من موضع علمیشان قویتر و مؤثرتر از وبلن بوده است. اما من در اینجا مقداری با وبلن موافق هستم و با مکتب فرانکفورتیها کمی زاویه دارم. از این نظر که تکنولوژی به خودی خود نمیتواند بد یا خوب باشد. اینکه ما چطور مصرف کنیم خوب یا بد بودنش را مشخص میکند. مثلاً در فضای مجازی، کیست که نداند برخی فیلمها و پستهایی که ارسال میشود فارغ از بحث دینی، خلاف اخلاق و ارزش است. من معلم سادهای هستم که به نظرم اول اخلاق و سپس علم دارای اهمیت است. خیلی از خبرهای فضای مجازی دروغ محض است و دروغ برای ما پسندیده نیست. در مقابلِ تکنولوژی به خودی خود نه باید تعظیم کرد و نه باید آن را کوبید. وبلن چون تکنولوژی را در خدمت بخشی از طبقه بالا میداند که صنعتمدار و کارکن هستند، معتقد است تکنولوژی کمک میکند آنها کارشان را مفیدتر و تولیدشان را بهتر ارائه دهند. بنابراین برخلاف امثال مارکوزه که با تکنولوژی مخالف است، موضعگیری میکند.
نظریه جامعه مصرفی و طبقه تنآسا
امروز صحبت از جامعه مصرفی است، این جامعه و این حجم از تبلیغات و فضای مجازی زمان وبلن وجود نداشته است. این مصرفی که وبلن میگوید تنها خاص طبقه بالا و پولمدار و یا به قول خود وبلن غارتگر بوده است. آنها که مصرف تظاهری میکنند. جوانی که یک شیشه آب معدنی میخرد، بخشی از آن را میخورد و بقیهاش را دور میریزد، این، جزو طبقه تنآسا نیست. این صرفاً تظاهر دارد و ممکن است پدرش بدهکار هم باشد. اساساً نظام سرمایهداری در آن زمان به تبلیغات دروغین به این اندازه که امروز مطرح است، نیاز نداشته است. در گذشته، سرمایهداری کالایی را تولید میکرده، مصرف میشده و سودی نصیب سرمایهدار میشده است. اما امروز که تولید به حد اشباع رسیده، مصرف هم به حد اشباع رسیده و جامعه مصرفی در سطح جهان به یک بحران تبدیل شده است. امروز دیگر مصرف فقط در طبقه تنآسا نیست، من و شما و همه، مصرف بیرویه داریم.
نظر شما